آیا واقعاً بایستی به کودکمان باج بدهیم؟!


در پاسخ به این سوال که چرا یک والد(پدرومادر) به جای آن که با فرزند خود دوست باشد، به یک فرد مستبد تبدیل میشود، میتوان گفت: پدر و مادر برای پذیرش نقش والدگری متاسفانه هیچ گونه آموزشی نمیبینند.
خدمتتان عارضم که داشتن تعامل سازنده با فرزندان به معنی باج دادن و پذیرفتن بی چون و چرای خواستههای کودک نیست...!
مادر و پدر امروزی به همان چیزها و سبک تربیتی که از والدین خود به ارث بردهاند اکتفا میکنند( به عرض بنده که در اکثر مشاوره ها و سخنرانی و همایش ها عنوان نموده ام اینست که پدرومادر ها اکثرا، قربانیان، قربانیان هستند...!) درحالی که افراد در دنیای امروز اطلاعات بسیار زیادی از شبکههای اجتماعی و گیرنده های مختلف دریافت میکنند که گاهی درست نیستند.
در چنین شرایطی و با این حجم دادهها، گاهی خود والدین نیز دچار چند گانگی و پارادوکس میشوند و درست و نادرست را تشخیص نمیدهند، به همین دلیل در سبک فرزند پروری به جای آن که والد اصولی و مقتدری باشند و بتوانند با توجه به سطح توانایی فرزند قوانین و قواعد وضع کنند به یک والد مستبد که تنها سختگیرانه عمل میکند یا آنقدر سهلگیر است که زندگیاش قاعده و قانونی ندارد، تبدیل میشوند که بنظر یا ازاین طرف بوم افتادن یا از اون طرف...!
بایستی عرض کنم که در خصوص نحوه رفتار والدین برای ایجاد تعامل سازنده با کودکان حدودا زیر ۶ سال گرچه سنگ بنای دوستی، والد با فرزند از کودکی گذاشته میشود، اما این موضوع به معنی باج دادن و پذیرفتن بی چون و چرای خواستههای کودک نیست!
اگر والدین رفتارهای درست کودک را تقویت کنند، این روش میتواند مبنا و آغاز خوبی برای دوستی دو طرفه آنها تا آخر عمر باشد.
البته این تقویت کننده نباید اغراق آمیز باشد، باید متناسب و کلامی باشد و تبدیل به یک ابزار و وسیله افراطی برای شرطی سازی کودک نشود.
گاها والدین با بی توجهی، خستگیها و درگیریهای خود را به کودکان منتقل میکنند و افمارو اندیشه و کلمات خود را بی منطق و چند گانه به فرزندانشان انتقال میدهند که به صمیمیت آنها ضربه میزند و امنیت و اعتماد کودک را کلا خدشهدار میکند.
در واقع خوبست والدین یک قاعده درست داشته باشند و بر اساس آن از فرزند خود رفتار درست را مطالبه کنند تا پس از آموزش صمیمیت بیشتری میان فرزند و والدین ایجاد گردد.
با توجه به چگونگی ایجاد فضای رفاقت میان والدین و فرزندان، بایستی عرض شود که والدین، به ویژه مادران به دلیل پرداختن به دغدغههای حاشیهای و مایحتاج مادی، متاسفانه پرورش روح کودکان خود در ابتدای تولد را فراموش میکنند.
در واقع به همان اندازه که ابعاد مادی زندگی فرزند برای والدین اهمیت دارد، امنیت روانی کودک نیز باید بسیار مهم باشد و حداقل زمان برابری صرف این دو نیاز فرزند شود.
ایجاد این شرایط همان آغاز رفاقت خواهد بود، چرا که ضمیر ناخودآگاه کودکان که مانند هوشیاری آنها در ظاهر فعال است، از همان زمان شروع به تاثیرپذیری میکند و آنچه که در نهاد کودکان ایجاد میشود تا آخر عمر با آنها همراه خواهد بود.
گرچه بخش عملکردی مغز در دوران کودکی نسبت به سنین دیگر خاموش تر یا کم کارتر است، اما این موضوع به معنای نداشتن منطق در کودکان نیست.
میتوان گفت: این سنین منطق خاص خود را دارد و ما برای شناخت چارچوب ذهنی و منطق کودک تلاش نمیکنیم تا خود را در آن جای دهیم.
بنابراین اگر به زندگی ۶ ساله کودک آگاه باشیم و در خصوص منطق فکری وذهنی آنان شناخت پیدا کنیم، میتوانیم از نگاه آنها عادات و رفتار را شکل دهیم و این گونه به آنها نزدیک و نزدیکتر خواهیم شد.
دکتر حسین مهدیخانلو
معروف به دکترمحیی، روانشناس و رواندرمانگر، مشاور فردی و خانوادگی، روانشناس و مشاورخانواده، مشاور برخی از مدیران و مسئولین، مشاور و تسهیلگر روابط فردی واجتماعی، مدرس اصول وفنون مذاکره، مدرس ومشاور ارتباطات حضوری و غیرحضوری مدیران روابط عمومی، مدرس اصول و روشهای زندگی شاد وخانواده موفق باآموزه های دینی وتعالیم الهی، مبدع و مدرس دوره شگفت انگیز اکسیرموفقیت در زندگی شاد و کسب وکار موفق، دوره چله ی گشایش وموفقیت در زندگی، دوره چله ی شفا بيماري ها بدون دارودوا، دکترای روانشناسی بالینی، مشاورمدیران ارشدصنایع وسازمانهای خصوصی و دولتی، مشاورمدیران شهرکهای صنعتی وصنایع، عضو انجمن نانو، عضو انجمن مخترعین، عضو انجمن نخبگان کشور، نویسنده کتاب سرنوشت را میتوان از سرنوشت، دارای پروانه کوچینگ D.A.S از انگلستان، دارای مدرک(D.B.A) از وزارت علوم، عضونظام مشاور مدیران ومسؤلین کشوری ولشکری ازسال 76 تاکنون، جوانترین مدیر برگزیده ی شهری در ۲۰ سالگی، مشاور کسب وکارهای نوین باتوجه به فرآیند تحلیل افکار واندیشه و شرایط روز جامعه